خلاصه کتاب نیمه تاریک وجود
زمان مطالعه 49 دقیقه
کتاب نیمه تاریک وجود اثر دبی فورد نویسنده، مدرس و سخنران آمریکایی برای اولین بار در سال 1998 منتشر شد. این کتاب که موضعی روانشناسانه دارد، بسیار مورد استقبال قرار گرفت و هنوز پس از گذشت 20 سال از چاپ، از کتاب های تاثیرگذار به شمار می رود.
کتاب نیمه تاریک وجود را دبی فورد راه حلی میداند برای رو به رویی با واقعیت های تاریک درون و تلاش برای درک و مصالحه با آنها، در این مقاله گروه آموزشی “سخن دوست” خلاصه ای از این کتاب ارزشمند را برای شما دوستان به ارمغان آورده است.
با مطالعه این مقاله می آموزید:
-
چرا برای کسب آرامش و موفقیت، قبل از هرچیزی لازم است که وجودی یکپارچه داشته باشیم؛
-
چگونه میتوانیم جهان را در درون خود احساس کنیم؟ دیدگاه «کلنگرانه» چه کمکی به نحوه زیست ما در جهان میکند؛
-
فرافکنی چیست و چه هنگام فرافکنی میکنیم؟
-
تحت هرشرایطی به خودتان عشق بورزید
بدینترتیب، انسان میتواند بین خود و دیگری در نسبت دادن بدیها و رذایل اخلاقی تفاوتی قایل نشود و به ظهور جهانی یکپارچه و درخشان کمک کند. سرتاسر کتاب نیمه تاریک وجود شامل روایتها و تلنگرهایی است که خواننده با اندکی مکث روی آنها، میتواند موقعیت، احساس و عقیده مشابهی را در خودش بیابد. این خود، تأییدی عملی است بر آنچه که کتاب درباره دیدگاه کلنگرانه و ارتباط انسان با جهان پیرامونش میگوید. اگر در میانه مطالعه احساس کردید که حجم حقایق آشکار شده بر شما بیشتر از آن چیزی است که تصورش را میکردید، عجولانه تصمیم به نیمهکاره رهاکردن آن نگیرید. به خودتان فرصت دهید، فکر کنید و از خودتان بپرسید چرا ناراحت شدهاید؟ چرا انتطار چنین پروسهای را درمورد خودتان نداشتهاید؟ تمرینات را چندباره انجام دهید، سعی کنید خودتان را برای ادامه آماده کنید و همواره یادتان باشد که هرقدر که پروسه سختتری را از سر بگذرانید، به همان اندازه در کنجهای تاریک و غبارگرفته خودتان راه پیدا کردهاید و یک زندگی بهتر در انتظارتان خواهد بود.
-
جهان درون، جهان بیرون

این دور شدن از خود، هم به ضرر شما است و هم به ضرر اطرافیانتان که در درباره اینها جلوتر خواهیم گفت. اما تا قبل از آن، چیزی که اهمیت دارد این است که دوتکه شدن وجودتان را دریابید و خودتان را گول نزنید. آنگاه به این سخن یونگ توجه کنید که میگوید «من ترجیح میدهم کامل باشم تا خوب!» تا ترستان از بد بودن بریزد و بپذیرید که زیبایی انسان همانند زیبایی جهان در داشتن همه چیز -بد و خوب- با هم است. و به خاطر بسپارید که شما از بدو تولد تا زمان ورود به جوانی و بزرگسالی، یعنی در دوران کودکی، وجودی یکپارچه بودید که هنگام بروز رفتاری مغایر با معیارهای بزرگسالان، هیچ از آن فرار نمیکردید، بلکه آن را برعهده میگرفتید و با آن همه، چیزی از زیبایی و معصومیت شما کاسته نمیشد. زشتیها از جایی شروع شدند که یاد گرفتید به خودتان دروغ بگویید و خودتان را انکار کنید.
-
به دنبال سایه
وجوتان را مثل یک استخر پر از آب تصور کنید و ویژگیهایی را که از خود میرانید توپهای پلاستیکی. شما هربار این توپهای پلاستیکی را با فشار دست به زیرآب میرانید، اما جز خسته کردن خودتان اتفاقی نمیافتد و در نهایت، توپها به روی آب خواهند آمد. واقعیت این است که سایه حاصل تفکری است که به ما تلقین کرده تا همیشه انسان خوب و بینقصی باشیم و به این منظور، همه ما لیست بلندبالایی از «… نباش»ها داریم. مثلا عجول نباش، گستاخ نباش و… در مقابلِ این نباشها، ما برای خودمان یک عالمه «اگر» ساختهایم؛ اگر مؤدب بودم، اگر صبور بودم، اگر… و خیال میکنیم تنها زمانی خوشبخت و موفق خواهیم بود که این اگرها به واقعیت بپیوندند.

در پایان هر بخش، تمریناتی در جهت عملیکردن گفتههای کتاب به خواننده داده شده است؛ هرکدام از این تمرینهای متفاوت، در یک موقعیت ویژه مشترک اجرا میشود؛ شما باید در کمال آرامشی که ممکن است با مراقبه، با موسیقی و یا با معطر کردن فضا و بستن چشمانتان به آن رسیدهاید، تصور کنید که سوار یک آسانسور میشوید و در وجود خود هفت طبقه پایین میروید؛ در اعماق شما باغ زیبا و آرامی وجود دارد که میتوانید در آن قدم بزنید و از زیباییها لذت ببرید. آنگاه گوشهای برای خودتان پیدا کنید تا بتوانید با وضوح هرچه بالاتر به سوالات تمرین خود پاسخ بدهید. پاسخهای آنی خود را هربار یادداشت کنید و درصدد ساختن یک پاسخ زیبا نباشید. خودتان باشید!
- از چه چیزی از همه بیشتر میترسم؟
- چه جنبههایی از زندگیام به دگرگونی نیاز دارند؟
- با خواندن این کتاب میخواهم به چه نتیجهای برسم؟
-
از همه بیشتر میترسم دیگران چه مطلبی را درباره من بفهمند؟
-
از همه بیشتر میترسم چه مطلبی را درباره خودم بفهمم؟
-
بزرگترین دروغی که تاکنون به خودم گفتهام، کدام است؟
-
بزرگترین دروغی که تاکنون به دیگری گفتهام، کدام است؟
-
چه مانعی مرا از انجام کارهایی که لازم است برای دگرگونی زندگیام انجام دهم، باز میدارد؟
-
جهان در درون ماست
یعنی هر اتم، تبلوری از کل هستی را در خود دارد و به همین ترتیب، انسان نیز جهان را در وجود خود دارد. هر انسان، موجودی متفاوت و یکه در جهان نیست. بلکه جهان با تمام ویژگیها و امکانات خود به شکلی مساوی و مشابه درون تمام انسانها وجود دارد. خیال نکنید منظورمان آن است که درون ما انسانها، کوه و جنگل و صحرا وجود دارد، خیر! منظور از اینکه جهان در درون ماست، این است که ویژگیهایی که در آن یافت میشود، در ما نیز هست و از این روست که میتوانیم آن ویژگی را درک و دریافت کنیم. این دیدگاه کلنگرانه به ما کمک میکند تا با خودمان، با دیگران و با جهان، مهربانتر و منصفتر باشیم. همچنین کمک میکند که عنصر مخرب ِ پیشداوری را کنار بگذاریم. چراکه زمانی که خود را وجودی یکه و متمایز از دیگران میدانیم، راحتترین کار، پیشداوری کردن است.

به محض آنکه طوفانی به پا شود و در اتاقها را از جا بکند، آن جنبههای پلمب شده، خودشان را نشان خواهند داد. باید با این حقیقت روبهرو شد که شما در بدو تولد و در بطن وجودتان، تمام اتاقها را، تمام جنبههای وجودی خود را دوست میداشتید، اما هرچه پیشتر رفتید و دیدید که فلان ویژگی با معیارهای خانواده، مدرسه و جامعهتان مطابق نیست، تصمیم گرفتید آنها را پنهان کنید. پس دیدگاه کلنگرانه به شما گوشزد میکند که شما تمام جهان را در خود دارید، وجودتان به عظمت کاخی زیباست؛ اگر در مواقعی از زندگی حس میکنید از شخصی بدتان میآید و از او برائت میجویید و یا بالعکس، اگر از شخصی بسیار خوشتان میآید، او را تحسین میکنید و حتی به حالش غبطه میخورید، بدانید و آگاه باشید که همانند همه آن ویژگیها را شما در اتاقهای دربسته دارید. گاهی فشار تطابق با معیارهای جامعه و دیگران آنچنان زیاد است که ما وجود سایه و وجود نیمه تاریک را فراموش میکنیم. اتاقها را فراموش میکنیم، در چنین مواقعی باید کاخ وجودمان را خوب بگردیم تا ویژگیهای پنهان را بازیابیم.
-
به یاد آوردن خود
پس یکی از راههای شناختن سایههای خود، توجه به فرافکنیهایی است که میکنیم. پیشنهاد میشود تا برگهای بردارید و آنجا نام اشخاصی که ازشان بدتان میآید با ذکر صفتی که از آن بیزارید بنویسید. همچنین نام اشخاصی را که تحسینشان میکنید نیز به همراه صفاتی که در آنها برای شما قابل تحسین است، بنویسید. این جدول به شما نشان میدهد که چه چیزهایی در وجودتان پنهان شده است. اگر برای مثال، در قسمت فرافکنی منفی، مقابل نام یک نفر، نوشتهاید: فضول، تعجب نکنید و آن را به عنوان یک جنبه پنهان خود بپذیرید. اگر نمیتوانید با خود فکر کنید که تا به امروز در چه مواقعی فضول بودهاید؟ فکر کنید که تحت چه شرایطی ممکن است فضولی کنید؟ خود را در موقعیتهای مختلف قرار بدهید تا در نهایت بپذیرید که شما فضول هم هستید! درحقیقت، طی پدیده فرافکنی، شما دیگری را آینه خود میکنید.

به طور معمول و در اولین سطح، پاسخ این سؤالات، یکی از افراد خانواده را در بر میگیرد. چراکه در حالت عادی، ما بیشترین تأثیرات را از پدر یا مادر خود گرفتهایم و شبیه آنها شدهایم. اگر شجاع باشید توانایی این را خواهید داشت که نخواهید شبیه به پدر یا مادرتان بشوید و به دنبال خودتان بروید. یکی از شرکتکنندگان سمینارهای دبی فورد، مردی بود که همواره میخواست دست و دلباز باشد! ولخرجی میکرد تا بگوید که همانند پدرش خسیس نیست. اما یک روز حین خرید متوجه میشود که ولخرجیکردن او رفتاری دفاعی است و در واقعیت، او حواسش به قیمتها و نحوه خرید و سودکردن است. این مرد بعد از آنکه پذیرفت خسیسبودن یک ویژگی منفی نیست و نمیتواند پدر او را تبدیل به یک آدم بد کند، از آن پس آگاهانه رفتارهای اقتصادی صحیحی را در پیش گرفت و دیگر از پدر خود متنفر نبود. بنابراین، میبینید که اگر جنبههای پنهان وجودی خود را بیابیم و در آغوش بگیریمشان، آنوقت، دیگران را نیز همانگونه که هستند و نه از پس فرافکنیهای خود، میبینیم.
-
سایهات را بشناس تا خودت را بشناسی
ممکن است فرایند پوستانداختن برای کسی ترسناک باشد. بله، این قابل حدس است. اما یادتان باشد که در اینجا، منِ کاذب میمیرد، شما با تمام وجودتان پابرجا هستید و قرار است بیشتر هم بدرخشید. باید قبول کنید که ادامهدادن به پنهانشدن زیر پوستین سفالی، طاقتفرسا و فرسایشی است. باعث میشود مدام به خودتان و دیگران دروغ بگویید، فقط برای آنکه میخواهید مقبول باشید. اما این مسیر مقبولیت راه به جایی نخواهد برد.امرسون میگوید: «وجود شما چنان صدای رسایی دارد که نمیتوانم سخنانتان را بشنوم.» بله، ماجرا این است که وجود شما خود زبانی ویژه و مقدم بر کلامتان دارد. در یکی از تمرینهای یکی از سمینارهای دبی فورد، او از هر شرکتکننده که در مقام سخنران حاضر میشد، فیلم میگرفت تا بعداً به خودشان نشان دهد. شرکتکنندگان با دیدن فیلم سخنرانی خود، متوجه میشدند که بدن و وجودشان در راستای هدف ذهنی و انتزاعی آنها نبوده است و درنتیجه، آن چیزی که مدنظرشان بوده، منتقل نشده و پیامی دیگر به مخاطب ارسال کردهاند. دبی فورد دلیل این عدم هماهنگی را در درون و در نیمه تاریک افراد جستوجو میکند.

-
من «آن» هستم

-
در آغوش کشیدن نیمه تاریک
-
خود را از نو تعبیر کن

برای مثال، اگر شما مدام دلشوره دارید اما گاهی بروز این احساس برای شما منطقی نیست، به یاد میآورید که مادربزرگتان طبق عقاید دیرینه خود، انسانیست که همیشه دل نگران است و دلشوره دارد. شما نیز به اینترتیب عادت کردهاید. پس لازم است در مواجهه با بسیاری از تصمیمهای بزرگ زندگی خود، بیجهت و تنها از روی یک عادت، دلشوره به خرج ندهید و به جای آن، بیباکانه به پیش بروید. توجه کنید که منظور، از بین بردن گذشته نیست. چراکه این امریست ناممکن. پس چه کار باید کرد؟ پذیرش مسئولیت گذشته و هر آنچه که اتفاق افتاده است. شما مسئول هر آن چیزی هستید که در زندگیتان رخ میدهد، مسئول پاگذاشتن آدمهای مختلف به زندگیتان هستید. چراکه همانطور که گفتیم، پیشامدهای هستی و نیز حضور انسانهای دیگر در زندگی ما تمامشان باید در جهت کمک به یکپارچهشدن ما باشد. زمانی که مسئولیت زندگی خود را بپذیرید، آنگاه به هستی اعلام میکنید که من منشأ واقعیتهای خودم هستم.
- آیا این واقعاً نظر من است یا آن را از کسی گرفتهام؟
- چرا این باور را دارم؟
- آیا این باور مرا توانا میکند؟
- برای تغییر این باور باید چه چیزی را از دست بدهم؟
-
بگذار نور وجودت بدرخشد

-
چه داستانی درباره زندگی خود ساختهام که شرایط کنونی زندگیام را وصف میکند؟
-
چه رنجشها، زخمهای کهنه، خشم یا پشیمانیهایی را در قلبم حمل میکنم؟
-
چه کسی را مایل نیستم در زندگیام ببخشم؟
-
چه رویدادی باید پیش بیاید تا بتوانم خود و دیگران را ببخشم؟
-
فهرستی از افرادی که باید ببخشید تهیه کنید و نامهای به هریک بنویسید.
-
نیاز دارید به خود چه بگویید تا زندگیتان را تا به امروز بپذیرید؟
- نامهای به خود بنویسید و خود را ببخشید.
-
زندگی قابل زیستن می شود

-
سخن پایانی
مطالب زیر را حتما مطالعه کنید
خلاصه کتاب روانشناسی عزت نفس
خلاصه کتاب چهارمیثاق
خلاصه کتاب عادت های اتمی
خلاصه کتاب هنر خوب زندگی کردن
خلاصه کتاب هفت عادت مردمان موثر
خلاصه کتاب آیین دوست یابی
1 دیدگاه
به گفتگوی ما بپیوندید و دیدگاه خود را با ما در میان بگذارید.
بسیار متشکرم لطف کردی و عالی بود